کد مطلب:314896 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:175

قطره ای خون بر روی زمین نریخت
سال ها پیش، خیرین ایرانی، قالی بزرگی را وقف حرم حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) نمودند و آن را داخل حرم مطهر پهن كردند.

وقتی رژیم بغداد متوجه شد كه فرش با ارزشی است به طمع افتاد و تصمیم گرفت قالی را به بغداد ببرم. خدام حرم یك شب را مهلت می خواستند و این طور بهانه می آوردند كه قالی زیر پای زوار، پر از گرد و غبار شده؛ اجازه بدهید امشب فرش را غبارروبی نماییم، شما فردا آن را ببرید.

مأموران یك شب را مهلت می دهند خدام از فرصت استفاده می كنند و فرش را به حرم حضرت ابوالفضل (علیه السلام) می برند و در آن جا پهن می كنند. روز بعد وقتی مأموران می آیند فرش را ببرند، خدام می گویند: فرش در حرم حضرت ابوالفضل (علیه السلام) پهن شده است و ما جرأت نداریم تا به آن دست بزنیم شما اگر از حضرت قمر بنی هاشم (علیه السلام) واهمه ندارید خودتان فرش را بردارید. مردم كربلا از موضوع باخبر می شوند و اجتماع می كنند. وقتی مأموران داخل صحن می شوند، نفس های مردم در سینه حبس می شود. و منتظر می مانند كه قمر بنی هاشم با آن ها چه می كند.

اطراف صحن مطهر از انبوه جمعیت پر می شود. وقتی مأموران وسط صحن شریف می رسند، ناگهان صدای قوی تر از صدای بمب مأموران را تكان می دهد. نظامیان در میان موج صدا نقش زمین می شوند. مردم متوجه می شوند مأموران بدو نیم شده اند و پرده نازكی روی زخم و جراحت آنها كشیده شده تا قطره ای از



[ صفحه 443]



خون آن ها روی زمین بریزد. بامشاهد این رویداد عظیم، شور و محشری در میان مردم بر پا می شود و با صدای بلند حضرت را می خوانند و با گریه یا ابوالفضل و یا باب الحوائج می گویند و بر سر و سینه می زنند.

باقی مأموران از بیرون صحن فرار می كنند و ماجرا را گزارش می دهند.